معنی فارسی shapelessness
B1عدم شکل یا شکلپذیری، حالتی که چیزی هیچ شکل مشخصی ندارد.
The quality of lacking a defined shape; formlessness.
- NOUN
example
معنی(example):
خاک رس قبل از اینکه شکل بگیرد نوعی بیشکلی داشت.
مثال:
The clay had a certain shapelessness before being molded.
معنی(example):
استدلالهای او بهدلیل بینظمیاش دچار بیشکلی بود.
مثال:
His arguments lacked structure and were marked by shapelessness.
معنی فارسی کلمه shapelessness
:
عدم شکل یا شکلپذیری، حالتی که چیزی هیچ شکل مشخصی ندارد.