معنی فارسی shatteringly
B1به شکلی که باعث شکست یا آسیب شدید عاطفی شود.
In a manner that causes severe emotional pain or shock.
- ADVERB
example
معنی(example):
این فقدان برای او به شدت دردناک بود.
مثال:
The loss was shatteringly painful for her.
معنی(example):
این خبر به شدت سریع و غیر منتظره آمد.
مثال:
The news came shatteringly fast and unexpected.
معنی فارسی کلمه shatteringly
:
به شکلی که باعث شکست یا آسیب شدید عاطفی شود.