معنی فارسی shellhead
B1سرصدف، بخشی از بدن جانوران با صدف که معمولاً به عنوان محافظ عمل میکند.
The hardened, protective part of a marine animal, often a crab or similar species.
- NOUN
example
معنی(example):
سرصدف خرچنگ از بدن آن محافظت میکند.
مثال:
The shellhead of the crab protects its body.
معنی(example):
او به ما یک سرصدف که در ساحل پیدا کرده بود را نشان داد.
مثال:
She showed us a shellhead she found on the beach.
معنی فارسی کلمه shellhead
:
سرصدف، بخشی از بدن جانوران با صدف که معمولاً به عنوان محافظ عمل میکند.