معنی فارسی shininess

B1

ویژگی یا حالت درخشندگی و براق بودن چیزی، معمولاً به سطوح تعلق دارد.

The quality of being shiny; the degree to which a surface reflects light.

example
معنی(example):

درخشندگی زمین جدید توجه همه را جلب کرد.

مثال:

The shininess of the new floor caught everyone's attention.

معنی(example):

شما می‌توانید درخشندگی یک سطح را با استفاده از متر براق اندازه‌گیری کنید.

مثال:

You can measure the shininess of a surface using a gloss meter.

معنی فارسی کلمه shininess

: معنی shininess به فارسی

ویژگی یا حالت درخشندگی و براق بودن چیزی، معمولاً به سطوح تعلق دارد.