معنی فارسی shoreland
B1ساحل، ناحیهای که در انتهای یک آبگیر مثل دریا یا دریاچه قرار دارد و شامل خاک، گیاهان و جانوران اطراف آن است.
Land along the edge of a sea, lake, or other large body of water.
- NOUN
example
معنی(example):
ساحل زادگاه تنوعی از حیات وحش و گیاهان است.
مثال:
The shoreland is home to various wildlife and plants.
معنی(example):
بسیاری از مردم از قدم زدن در سواحل هنگام غروب لذت میبرند.
مثال:
Many people enjoy walking along the shoreland during sunset.
معنی فارسی کلمه shoreland
:
ساحل، ناحیهای که در انتهای یک آبگیر مثل دریا یا دریاچه قرار دارد و شامل خاک، گیاهان و جانوران اطراف آن است.