معنی فارسی sibbed

B1

احساس نزدیکی و ارتباط با اعضای خانواده.

Feeling of kinship or closeness, especially within family contexts.

example
معنی(example):

او بعد از گذراندن وقت با خویشاوندانش احساس نزدیکی کرد.

مثال:

He felt sibbed after spending time with his relatives.

معنی(example):

نزدیک شدن به دیگران شامل به اشتراک‌گذاری داستان‌ها با خانواده است.

مثال:

Being sibbed includes sharing stories with family.

معنی فارسی کلمه sibbed

: معنی sibbed به فارسی

احساس نزدیکی و ارتباط با اعضای خانواده.