معنی فارسی sidelingwise
B1به شیوهای که در آن چیزها در کنار یکدیگر قرار میگیرند یا هدایت میشوند.
In a manner that relates to placing things side by side or alongside each other.
- ADVERB
example
معنی(example):
او کتابها را به صورت کنارهای روی قفسه مرتب کرد.
مثال:
He arranged the books sidelingwise on the shelf.
معنی(example):
مدارک به صورت کنارهای برای دسترسی آسان قرار داده شدند.
مثال:
The documents were placed sidelingwise for easy access.
معنی فارسی کلمه sidelingwise
:
به شیوهای که در آن چیزها در کنار یکدیگر قرار میگیرند یا هدایت میشوند.