معنی فارسی sighingly
B1به طریقی که نشان دهنده احساس خستگی یا ناراحتی باشد، شکل و صدا وقتی کسی نفس عمیق میکشد.
In a manner of expressing or showing a sigh, often indicating disappointment or weariness.
- ADVERB
example
معنی(example):
او درباره انتظار طولانی به آرامی صحبت کرد.
مثال:
She spoke sighingly about the long wait.
معنی(example):
او به آرامی خبر بد را پذیرفت.
مثال:
He sighingly accepted the bad news.
معنی فارسی کلمه sighingly
:
به طریقی که نشان دهنده احساس خستگی یا ناراحتی باشد، شکل و صدا وقتی کسی نفس عمیق میکشد.