معنی فارسی sizzled
B1واژهای که به حالت حرارتی غذا یا احساس شدید اشاره دارد.
The past form of sizzle, referring to something that made a hissing sound while cooking or expressing strong emotion.
- verb
verb
معنی(verb):
To make the sound of water hitting a hot surface.
معنی(verb):
To be exciting or dazzling.
مثال:
The song sizzled with energy.
example
معنی(example):
بیکن در تابه جرقه زد و آشپزخانه را با عطر خوشمزهای پر کرد.
مثال:
The bacon sizzled in the pan, filling the kitchen with a delicious aroma.
معنی(example):
پس از شنیدن خبر، او از خشم جرقه زد.
مثال:
He sizzled with anger after hearing the news.
معنی فارسی کلمه sizzled
:
واژهای که به حالت حرارتی غذا یا احساس شدید اشاره دارد.