معنی فارسی skaff

B1

به دست آوردن یا تهیه‌کردن چیزی به خصوص در شرایط غیررسمی.

To obtain or acquire something, especially in an informal context.

example
معنی(example):

او تصمیم گرفت که کمی غذا از رستوران تهیه کند.

مثال:

He decided to skaff some food from the restaurant.

معنی(example):

آنها توانستند یک سواری به کنسرت بگیرند.

مثال:

They managed to skaff a ride to the concert.

معنی فارسی کلمه skaff

: معنی skaff به فارسی

به دست آوردن یا تهیه‌کردن چیزی به خصوص در شرایط غیررسمی.