معنی فارسی skeeling
B1عملیت، به ویژه در هنر، که به فرد اجازه میدهد احساساتش را از طریق خط و رنگ بیان کند.
Referring to the act of painting or drawing.
- VERB
example
معنی(example):
هنرمند به طرز زیبایی بر روی بوم نقاشی میکرد.
مثال:
The artist was skeeling beautifully on canvas.
معنی(example):
نقاشی به فرد اجازه میدهد تا احساساتش را از طریق هنر بیان کند.
مثال:
Skeeling allows for expression of feelings through art.
معنی فارسی کلمه skeeling
:
عملیت، به ویژه در هنر، که به فرد اجازه میدهد احساساتش را از طریق خط و رنگ بیان کند.