معنی فارسی skinflintiness
B2خساست، صرفهجویی بیش از حد و عدم تمایل به خرج کردن پول.
The quality of being stingy or miserly; unwillingness to spend money.
- NOUN
example
معنی(example):
خساست او باعث شده بود که دوستانش دعوت به بیرون رفتن از او سخت داشته باشند.
مثال:
His skinflintiness made it hard for his friends to invite him out.
معنی(example):
خساست شرکت باعث نارضایتی بسیاری از کارکنان شد.
مثال:
The skinflintiness of the company led to many discontented employees.
معنی فارسی کلمه skinflintiness
:
خساست، صرفهجویی بیش از حد و عدم تمایل به خرج کردن پول.