معنی فارسی skinflintily
B2skinflintily، قید برای توصیف رفتار صرفهجویانه و خساست در خرج کردن.
An adverb describing a manner that is excessively frugal or miserly.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور صرفهجویانهای از خرید لباسهای جدید امتناع کرد.
مثال:
He skinflintily refused to buy new clothes.
معنی(example):
او به طرز صرفهجویانهای هر هزینه را قبل از بیرون رفتن محاسبه کرد.
مثال:
She skinflintily calculated every expense before going out.
معنی فارسی کلمه skinflintily
:
skinflintily، قید برای توصیف رفتار صرفهجویانه و خساست در خرج کردن.