معنی فارسی skully
B1به معنای قالب یا طراحی به شکل جمجمه، به ویژه در پوشاک.
A term often used to describe items that feature skull designs.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او کلاهی شبیه جمجمه به سر داشت تا گرم بماند.
مثال:
She wore a skully hat to keep warm.
معنی(example):
الگوی جمجمهای روی پیراهن او بسیار منحصر به فرد بود.
مثال:
The skully pattern on his shirt was quite unique.
معنی فارسی کلمه skully
:
به معنای قالب یا طراحی به شکل جمجمه، به ویژه در پوشاک.