معنی فارسی slapped cheek

B1

صورت کسی که به دلیل سیلی یا ضربه‌ای دچار آسیب شده است.

A cheek that has been struck or slapped.

example
معنی(example):

بعد از سیلی بر صورتش، او احساس خجالت کرد.

مثال:

After the slap on the cheek, he felt embarrassed.

معنی(example):

صورت سیلی خورده‌اش به سرعت قرمز شد.

مثال:

Her slapped cheek turned red quickly.

معنی فارسی کلمه slapped cheek

: معنی slapped cheek به فارسی

صورت کسی که به دلیل سیلی یا ضربه‌ای دچار آسیب شده است.