معنی فارسی slattering
B1فرایند لکنت زدن در حین صحبت کردن.
The act of stuttering or hesitating in speech.
- VERB
example
معنی(example):
کودک هنگام تلاش برای توضیح اسباببازیاش لکنت میزد.
مثال:
The child was slattering while trying to explain his toy.
معنی(example):
او هنگام عصبی بودن در مصاحبه متوجه شد که لکنت میزند.
مثال:
She found herself slattering when nervous at the interview.
معنی فارسی کلمه slattering
:
فرایند لکنت زدن در حین صحبت کردن.