معنی فارسی sleepingly
B1به شکلی که نشاندهنده خوابآلودگی و بیحوصلگی است، معمولاً در فعالیتهایی که نیاز به تمرکز دارند.
In a state of drowsiness, often indicating a lack of energy or focus.
- ADVERB
example
معنی(example):
او وظیفه را به حالت خوابآلود تکمیل کرد و سعی داشت بیدار بماند.
مثال:
He completed the task sleepingly, struggling to stay awake.
معنی(example):
آنها در جلسه خوابآلود شرکت کردند و به سختی توجه کردند.
مثال:
They attended the meeting sleepingly, barely paying attention.
معنی فارسی کلمه sleepingly
:
به شکلی که نشاندهنده خوابآلودگی و بیحوصلگی است، معمولاً در فعالیتهایی که نیاز به تمرکز دارند.