معنی فارسی slicken
B1صاف و لغزنده کردن، به ویژه برای آمادهسازی یک سطح برای کار بعدی.
To make something smooth or slippery, often by wetting or polishing.
- VERB
example
معنی(example):
قبل از رنگ کردن، باید سطح را صاف کنید.
مثال:
You need to slicken the surface before painting.
معنی(example):
باران به صاف کردن مسیر گلآلود کمک کرد.
مثال:
The rain helped to slicken the muddy path.
معنی فارسی کلمه slicken
:
صاف و لغزنده کردن، به ویژه برای آمادهسازی یک سطح برای کار بعدی.