معنی فارسی slickens

B1

لغزنده کردن، به ویژه در مورد سطوحی مانند آب یا جاده.

To make something slick or slippery, particularly by applying a substance.

example
معنی(example):

روغن سطح آب را لغزنده می‌کند.

مثال:

The oil slickens the surface of the water.

معنی(example):

وقتی باران می‌بارد، جاده‌ها را لغزنده می‌کند.

مثال:

When the rain falls, it slickens the roads.

معنی فارسی کلمه slickens

: معنی slickens به فارسی

لغزنده کردن، به ویژه در مورد سطوحی مانند آب یا جاده.