معنی فارسی slickered
B1به عقب زدن یا مسطح کردن چیزی به گونهای که صاف و مرتب به نظر برسد.
To smooth or make something sleek, often by applying a substance.
- VERB
example
معنی(example):
او موهایش را با ژل به عقب زد.
مثال:
She slickered her hair back with gel.
معنی(example):
او صفحات کتاب را با یک اسپری محافظ، لغزنده کرد.
مثال:
He slickered the pages of the book with a protective spray.
معنی فارسی کلمه slickered
:
به عقب زدن یا مسطح کردن چیزی به گونهای که صاف و مرتب به نظر برسد.