معنی فارسی slickery
B2به صورتی لغزنده یا خطرناک، به ویژه در مورد سطوحی که ممکن است باعث افتادن شوند.
Describing a surface that is slippery or slick, often making it hazardous.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
زمین لغزنده باعث دشواری در پیادهروی شد.
مثال:
The slickery floor made it hard to walk.
معنی(example):
مواظب باش، سطح بعد از باران لغزنده است.
مثال:
Careful, the surface is slickery after the rain.
معنی فارسی کلمه slickery
:
به صورتی لغزنده یا خطرناک، به ویژه در مورد سطوحی که ممکن است باعث افتادن شوند.