معنی فارسی slimly

B1

به صورتی هوشمندانه و چابک.

In a smooth or cunning manner.

example
معنی(example):

او به طور چسبنده سوال را رد کرد.

مثال:

He slimly avoided the question.

معنی(example):

گربه به طور چسبنده از شکاف عبور کرد.

مثال:

The cat slimly slipped through the gap.

معنی فارسی کلمه slimly

: معنی slimly به فارسی

به صورتی هوشمندانه و چابک.