معنی فارسی sliping

B1

عمل سر خوردن یا لغزیدن به دلیل از بین رفتن تعادل.

The act of sliding or losing grip, often resulting in an unintentional fall.

example
معنی(example):

او در حال اسلیپ کردن روی یخ در کفش‌های جدیدش بود.

مثال:

She was sliping on the ice in her new shoes.

معنی(example):

اسلیپ کردن دست او باعث شد که فنجان را بیندازد.

مثال:

The sliping of her hand made her drop the cup.

معنی فارسی کلمه sliping

: معنی sliping به فارسی

عمل سر خوردن یا لغزیدن به دلیل از بین رفتن تعادل.