معنی فارسی slithy
B2حرکتی نرم و روان که معمولاً به اشیاء یا موجودات ناشناخته اشاره دارد.
Smooth and flowing in movement, often used to describe creatures that are elusive or strange.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
موجود سلیتی در نور ماه رقصید.
مثال:
The slithy creature danced in the moonlight.
معنی(example):
او سایههای سلیتی را که بر روی زمین حرکت میکردند توصیف کرد.
مثال:
She described the slithy shadows moving across the floor.
معنی فارسی کلمه slithy
:
حرکتی نرم و روان که معمولاً به اشیاء یا موجودات ناشناخته اشاره دارد.