معنی فارسی slumbery
B1خواب آوری، دارای ویژگیهای خواب آور.
Having qualities that make one feel sleepy or drowsy.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
مه خواب آوری تمام روستا را در بر گرفته بود.
مثال:
The slumbery fog enveloped the entire village.
معنی(example):
احساس خواب آوری به من دست داد وقتی که در صندلیام نشستم.
مثال:
I felt a slumbery feeling as I settled into my chair.
معنی فارسی کلمه slumbery
:
خواب آوری، دارای ویژگیهای خواب آور.