معنی فارسی slummocked

B1

اسلموک شده، به حالتی اطلاق می‌شود که فرد یا چیزی در نتیجه بی‌نظمی یا عدم مراقبت به شکل نامرتبی درآمده باشد.

Describing someone or something that appears messy or disheveled.

verb
معنی(verb):

To behave lazily or indolently

معنی(verb):

To behave awkwardly or clumsily

example
معنی(example):

او پس از یک روز طولانی کار، ظاهرش کاملاً اسلموک به نظر می‌رسید.

مثال:

He looked quite slummocked after the long day of work.

معنی(example):

لباس‌های بچه‌ها بعد از بازی در گل، اسلموک شد.

مثال:

The children’s clothes were slummocked after playing in the mud.

معنی فارسی کلمه slummocked

: معنی slummocked به فارسی

اسلموک شده، به حالتی اطلاق می‌شود که فرد یا چیزی در نتیجه بی‌نظمی یا عدم مراقبت به شکل نامرتبی درآمده باشد.