معنی فارسی slummocking

B1

اسلموک کردن، به وضعیتی اشاره دارد که افراد به طور بی‌پروا و نامرتب در حال فعالیت هستند.

Engaging in messy or disorderly behavior.

verb
معنی(verb):

To behave lazily or indolently

معنی(verb):

To behave awkwardly or clumsily

example
معنی(example):

آنها در خانه اسلموک می‌کردند و هر جا که می‌رفتند، بی‌نظمی به جا می‌گذاشتند.

مثال:

They were slummocking around the house, leaving a mess everywhere.

معنی(example):

بچه‌ها بعد از ظهر را در حیاط پشتی اسلموک می‌کردند.

مثال:

The kids spent the afternoon slummocking in the backyard.

معنی فارسی کلمه slummocking

: معنی slummocking به فارسی

اسلموک کردن، به وضعیتی اشاره دارد که افراد به طور بی‌پروا و نامرتب در حال فعالیت هستند.