معنی فارسی slummy

B2 /ˈslʌmi/

منطقه‌ای که به دلیل فقر و بی‌توجهی دچار فساد و خرابی شده است.

Characterized by or resembling a slum; poor or deteriorating living conditions.

adjective
معنی(adjective):

Like a slum; run-down, dirty, decrepit.

example
معنی(example):

منطقه زاغه‌مانند پر از خانه‌های متروکه بود.

مثال:

The slummy area was filled with abandoned houses.

معنی(example):

آنها از بخش زاغه‌مانند شهر دوری کردند.

مثال:

They avoided the slummy part of town.

معنی فارسی کلمه slummy

: معنی slummy به فارسی

منطقه‌ای که به دلیل فقر و بی‌توجهی دچار فساد و خرابی شده است.