معنی فارسی smallmouthed

B2

احساس ضعف یا افسردگی در بیان احساسات یا نظرات.

Having a small mouth, often implying timidity or reluctance.

example
معنی(example):

ماهی با دهان کوچک در بین ماهیگیران محبوب است.

مثال:

The smallmouthed bass is popular among anglers.

معنی(example):

او یک روش کوچک‌مغزانه برای بیان نظرش دارد.

مثال:

He has a smallmouthed way of arguing his point.

معنی فارسی کلمه smallmouthed

: معنی smallmouthed به فارسی

احساس ضعف یا افسردگی در بیان احساسات یا نظرات.