معنی فارسی smattered
B1پاشیدن یا پخش کردن چیزی به صورت نامنظم یا تصادفی.
To scatter or spread something in small amounts across an area.
- VERB
example
معنی(example):
رنگ به طور بیاحتیاطی بر روی دیوار پاشیده شده بود.
مثال:
The paint was smattered across the wall carelessly.
معنی(example):
او قبل از پخت، آرد را بر روی میز آشپزی پاشید.
مثال:
She smattered flour on the counter before baking.
معنی فارسی کلمه smattered
:
پاشیدن یا پخش کردن چیزی به صورت نامنظم یا تصادفی.