معنی فارسی smatch

B1

به مطابقت دادن چیزی با چیز دیگر به‌صورت بصری یا مفهوم.

To correspond or harmonize in color, style, or appearance.

example
معنی(example):

آنها باید رنگ‌ها را در نقاشی خود مطابقت دهند.

مثال:

They need to smatch the colors in their painting.

معنی(example):

باید لباس خود را با کفش‌ها مطابقت دهید.

مثال:

You should smatch your outfit with the shoes.

معنی فارسی کلمه smatch

: معنی smatch به فارسی

به مطابقت دادن چیزی با چیز دیگر به‌صورت بصری یا مفهوم.