معنی فارسی smoothingly
B1به گونهای که آرامش را ایجاد کند یا ناهنجاریها را برطرف کند.
In a way that is soothing or calming.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به آرامی صحبت کرد و همه را آرام کرد.
مثال:
She spoke smoothingly, calming everyone down.
معنی(example):
او به آرامی از میان جمعیت گذشت.
مثال:
He moved smoothingly through the crowd.
معنی فارسی کلمه smoothingly
:
به گونهای که آرامش را ایجاد کند یا ناهنجاریها را برطرف کند.