معنی فارسی snavels

B2

نوعی موجود یا شی، به ویژه در ادبیات یا داستان‌ها که ممکن است به شکل خاصی نمایش داده شود.

A fictional or fantastical creature or object, often used in literature.

verb
معنی(verb):

To steal, to pickpocket.

معنی(verb):

To snatch.

مثال:

Paul tried to snavel Dan′s chair from under him.

example
معنی(example):

سناول‌ها در منظره غیرعادی پیدا شدند.

مثال:

The snavels were found in the unusual landscape.

معنی(example):

او در طول پیاده‌روی‌اش چند سناول جمع‌آوری کرد.

مثال:

She collected several snavels during her hike.

معنی فارسی کلمه snavels

: معنی snavels به فارسی

نوعی موجود یا شی، به ویژه در ادبیات یا داستان‌ها که ممکن است به شکل خاصی نمایش داده شود.