معنی فارسی snavelled
B1فعل به معنای انجام یک کار خاص بر روی مواد یا اشیاء، به ویژه در صنعت دستی.
To process or refine materials in a specific way, often in crafts.
- verb
verb
معنی(verb):
To steal, to pickpocket.
معنی(verb):
To snatch.
مثال:
Paul tried to snavel Dan′s chair from under him.
example
معنی(example):
او پارچه را قبل از استفاده برای پروژه‌اش سناول کرد.
مثال:
He snavelled the fabric before using it for his project.
معنی(example):
هنرپیشه چوب را برای ایجاد یک سطح صاف سناول کرد.
مثال:
The artisan snavelled the wood to create a smooth finish.
معنی فارسی کلمه snavelled
:
فعل به معنای انجام یک کار خاص بر روی مواد یا اشیاء، به ویژه در صنعت دستی.
