معنی فارسی snavle

B1

نوعی موجود خیالی یا فعل توصیفی از یک فعالیت خاص.

A fictional creature or a descriptive term for a specific activity.

example
معنی(example):

یک سناول در کنار رودخانه دیده شد.

مثال:

A snavle was spotted near the riverbank.

معنی(example):

آنان سناول را به عنوان موجودی کنجکاو توصیف کردند.

مثال:

They described the snavle as a curious creature.

معنی فارسی کلمه snavle

: معنی snavle به فارسی

نوعی موجود خیالی یا فعل توصیفی از یک فعالیت خاص.