معنی فارسی snavled

B1

عمل یا حالت ناز کردن معمولا همراه با صدا یا حرکات بدن است.

To make a snuffling sound, often used in playful or teasing contexts.

example
معنی(example):

گربه وقتی عصبانی بود، سنوید کرد.

مثال:

The cat snavled when it was annoyed.

معنی(example):

او به شوخی به دوستش سنوید کرد.

مثال:

He snavled at his friend jokingly.

معنی فارسی کلمه snavled

: معنی snavled به فارسی

عمل یا حالت ناز کردن معمولا همراه با صدا یا حرکات بدن است.