معنی فارسی snavvle
B1کلمهای برای توصیف حالت ناز کردن یا انتقاد بیسروصدا.
To express dissatisfaction or annoyance through snavling sounds.
- VERB
example
معنی(example):
او تصمیم گرفت که سنوید کند وقتی احساس ناکامی کرد.
مثال:
She decided to snavvle when she felt frustrated.
معنی(example):
او به صداهای بلند شروع به سنوید کردن کرد.
مثال:
He began to snavvle in response to the loud noise.
معنی فارسی کلمه snavvle
:
کلمهای برای توصیف حالت ناز کردن یا انتقاد بیسروصدا.