معنی فارسی snowshoing

B1

برف‌نوردی، عملی که در آن شخص با کفش‌های خاص برف‌نوردی می‌کند.

The activity of walking over snow on snowshoes.

example
معنی(example):

برف‌نوردی راهی سرگرم‌کننده برای کاوش در مناظر زمستانی است.

مثال:

Snowshoing is a fun way to explore winter scenery.

معنی(example):

من آخر هفته گذشته با دوستانم به برف‌نوردی رفتم.

مثال:

I went snowshoing with friends last weekend.

معنی فارسی کلمه snowshoing

: معنی snowshoing به فارسی

برف‌نوردی، عملی که در آن شخص با کفش‌های خاص برف‌نوردی می‌کند.