معنی فارسی solay

B1

دلداری دادن به مشکلات و نگرانی‌ها.

To provide solace or comfort to one's troubles.

example
معنی(example):

او همه نگرانی‌هایش را دلداری‌داد و آرامش یافت.

مثال:

She solay all her worries and found peace.

معنی(example):

دلداری‌دادن به مشکلات می‌تواند به سلامت روانی بهتر منجر شود.

مثال:

To solay one's troubles can lead to better mental health.

معنی فارسی کلمه solay

: معنی solay به فارسی

دلداری دادن به مشکلات و نگرانی‌ها.