معنی فارسی soliloquising
B2عمل سخن گفتن به تنهایی، معمولاً در نمایشها یا فیلمها، برای بیان نگرانیها و احساسات شخصیت.
The act of speaking one's thoughts aloud, often in a theatrical context.
- verb
verb
معنی(verb):
To perform a soliloquy; (of a character) to talk to oneself.
example
معنی(example):
او در آینه در مورد آیندهاش به تنهایی سخن میگوید.
مثال:
She is soliloquising in the mirror about her future.
معنی(example):
بازیگر در حال سخن گفتن به تنهایی بود و تماشاگران را با تأملاتش مجذوب کرد.
مثال:
The actor was soliloquising, captivating the audience with his reflections.
معنی فارسی کلمه soliloquising
:
عمل سخن گفتن به تنهایی، معمولاً در نمایشها یا فیلمها، برای بیان نگرانیها و احساسات شخصیت.