معنی فارسی soluble
B1 [ˈsɔɫ.jʊ.bəɫ]قابل حل شدن در مایعات، بهخصوص آب، به طوری که بتواند بهطور یکنواخت در آن توزیع شود.
Capable of being dissolved in a liquid, especially water.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Able to be dissolved.
مثال:
Sugar is soluble in water.
معنی(adjective):
Able to be solved or explained.
مثال:
That mystery should be easily soluble.
example
معنی(example):
نمک در آب حل میشود.
مثال:
Salt is soluble in water.
معنی(example):
برخی ویتامینها در چربی حل میشوند.
مثال:
Some vitamins are soluble in fat.
معنی فارسی کلمه soluble
:
قابل حل شدن در مایعات، بهخصوص آب، به طوری که بتواند بهطور یکنواخت در آن توزیع شود.