معنی فارسی sonsory
B1حساسی که به حواس ما مربوط میشود و شامل تجارب لمسی، سمعی، بصری و بویایی است.
Related to the senses; involving or affecting the senses.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
تجربه حسی کنسرت فراموش نشدنی بود.
مثال:
The sonsory experience of the concert was unforgettable.
معنی(example):
عناصر حسی مختلف در نمایشگاه بازدیدکنندگان را جذب کرد.
مثال:
Various sonsory elements in the exhibit engaged the visitors.
معنی فارسی کلمه sonsory
:
حساسی که به حواس ما مربوط میشود و شامل تجارب لمسی، سمعی، بصری و بویایی است.