معنی فارسی soulless

B2

بی‌روح، بدون احساس، کاری که کیفیت روحانی نداشته باشد.

Lacking depth of feeling or spirit; emotionally empty.

adjective
معنی(adjective):

As if without a soul; insensitive, unfeeling.

example
معنی(example):

این فیلم بی‌جان بود و احساساتی نداشت.

مثال:

The movie was soulless and lacked emotion.

معنی(example):

او پس از از دست دادن اشتیاقش برای زندگی احساس بی‌روحی کرد.

مثال:

He felt soulless after losing his passion for life.

معنی فارسی کلمه soulless

: معنی soulless به فارسی

بی‌روح، بدون احساس، کاری که کیفیت روحانی نداشته باشد.