معنی فارسی soupless

B1

بدون سوپ، به ویژه در مورد غذا یا ظرف خاصی.

Without soup, especially referring to a particular dish or meal.

example
معنی(example):

این غذا بدون سوپ سرو شد و کنار آن نان آورده شد.

مثال:

The dish was soupless, served with a side of bread.

معنی(example):

یک وعده غذایی بدون سوپ می‌تواند بسیار سیرکننده باشد.

مثال:

A soupless meal can be very filling.

معنی فارسی کلمه soupless

: معنی soupless به فارسی

بدون سوپ، به ویژه در مورد غذا یا ظرف خاصی.