معنی فارسی sovereigness
B2کیفیت یا حالت سلطنت و حاکم بودن.
The quality or state of being a sovereign.
- NOUN
example
معنی(example):
سلطنت او در رفتار با اعتماد به نفسش مشهود بود.
مثال:
Her sovereigness was evident in her confident demeanor.
معنی(example):
سلطنت شخصیت او احترامش را به دست آورد.
مثال:
The sovereigness of her character earned her respect.
معنی فارسی کلمه sovereigness
:
کیفیت یا حالت سلطنت و حاکم بودن.