معنی فارسی sovereignly
B1به طور مستقل و بدون وابستگی به دیگران.
In a manner that exhibits sovereignty or independence.
- ADVERB
example
معنی(example):
این ملت بعد از به دست آوردن استقلال به طور مستقل اداره شد.
مثال:
The nation governed sovereignly after gaining independence.
معنی(example):
او به طور مستقل عمل کرد و انتخابهای خود را انجام داد.
مثال:
She acted sovereignly, making her own choices.
معنی فارسی کلمه sovereignly
:
به طور مستقل و بدون وابستگی به دیگران.