معنی فارسی spaked

B1

اسپک کردن، ضربه زدن یا کشیدن چیزی به یک سطح.

To strike or tap something against a surface.

example
معنی(example):

او برس رنگ را به بوم اسپک کرد.

مثال:

He spaked the paintbrush against the canvas.

معنی(example):

معلم گچ را روی تخته اسپک کرد.

مثال:

The teacher spaked the chalk on the board.

معنی فارسی کلمه spaked

: معنی spaked به فارسی

اسپک کردن، ضربه زدن یا کشیدن چیزی به یک سطح.