معنی فارسی spangliest
B1اسپنگلیترین، عالیترین شکل براق و درخشان، معمولاً برای توصیف و مقایسه چیزهایی با درخشش فوق العاده.
The superlative form of 'spangly', describing something as the shiniest or most sparkling.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
این درخشانترین لباسی بود که تا به حال در یک نمایش مد دیدهام.
مثال:
That was the spangliest dress I've ever seen at a fashion show.
معنی(example):
او همیشه از زیورآلات درخشانترین استفاده میکند تا در میان جمعیت جلبتوجه کند.
مثال:
She always wears the spangliest accessories to stand out in a crowd.
معنی فارسی کلمه spangliest
:
اسپنگلیترین، عالیترین شکل براق و درخشان، معمولاً برای توصیف و مقایسه چیزهایی با درخشش فوق العاده.