معنی فارسی sparily
B1به طور کم و با احتیاط، با میزان کمی از چیزی.
In a light or sparse manner, using a small amount of something.
- ADVERB
example
معنی(example):
او نمک را به طور کموزن به غذا اضافه کرد.
مثال:
She sparily added salt to the dish.
معنی(example):
او به طور کموزن رنگ را برای ایجاد ظاهری قدیمی به مبلمان استفاده کرد.
مثال:
He sparily used paint to give a vintage look to the furniture.
معنی فارسی کلمه sparily
:
به طور کم و با احتیاط، با میزان کمی از چیزی.