معنی فارسی sparkily

B1

بصورت درخشان یا با جرقه‌های نورانی.

In a way that sparkles or shines brightly.

example
معنی(example):

لباس به طرز درخشانی در مهمانی نور را جذب کرد.

مثال:

The dress sparkily caught the light at the party.

معنی(example):

چشم‌های او در نور خورشید درخشان می‌درخشید.

مثال:

Her eyes sparkily gleamed in the sunlight.

معنی فارسی کلمه sparkily

: معنی sparkily به فارسی

بصورت درخشان یا با جرقه‌های نورانی.